علی(ع )  بعد از ضربت خوردن :    به خدای کعبه که رستگار شدم .    چرا ؟

 

     زخم ناآگاهی و موهوم گرائی  و عامی گری های هم عصران علی هزاران بار دهشتناکتر از ضربه شمشیر مسموم ابن ملجم مرادی بود.

 

   به قلم کوروش مهیار :  هرگز جملات بالا را که نخستین بار به گوش کاونده من در دهه هایی نه چندان دور( پیش از انقلاب ) توسط یک روحانی اصفهانی که به فومن تبعید سیاسی بود

  فراموش نمی کنم . هر از گاه که دهان می گشود مختصر نوائی از آگاهی های ریشه ای را بدوراز چشم وگوش عثمانیان زمان بیان می کرد و بر اعجاب مان می افزود. گفتار رمز آلود و نامفهوم بالا برای ما که بدهان وی چشم می دوختیم تعجب ناک بود .

علی  رهبر و لیدر یک فرقه قوی و مبارز ضد اشراف شیعه در میان جمع اصحاف خود با ضربت مرگ بر فرق سر، نفس راحت کشیده و احساس رستگاری و خشنودی و رخت بر بستن از جماعت دوران خود بکند.

آیا  با خود می اند یشید :ایا می توان در جمع بود اما همیشه احساس تنهائی داشت.؟  آیا آگاهی و علم وشعور مبارزه با خود تنهائی و غمگینی بدنبال دارد؟  چه دشوار است زیستن در نوعی انفراد و تنهائی .!   با اشتیاق از این روحانی جوان اصفهانی خواستیم که موضوع را بیشتر بشکافاند.داستان باز گوید.

 این سید سیاس تبعیدی در ماه رمضانی در گوشه ای از ( بالا تلار ) ساختمان قدیمی و کوچک اما صمیمی سقاخانه ابوالفضل فومن درروبروی مسجد بالا محله در محفل چند نفره برایمان سخن آغاز نمود.

 او گفت: از نگاه خیره و مرطوب علی در بستر دوروزه پر درد و خون آلود از عفونت شمشیر سَمی ملجم مرادی ( از جوانان متعصب گروه خارج شده از شیعه . خوارج ) . و اینکه چگونه ارام ارام قلب گرم و مغز سرد او بتدریج از کار افتاد.

آری علی (ع)  در این دو روز فرصتی یافت تا به چهل سال تلاش خود در زیر آسمان لاژورد و گرم عربستان در نبردی عظیم و پررنج که بین ستمگران و عدالت جویان – خرافه پروران و حقیقت پرستان- زاهدان مرگ اندیش و رندان جهان پرست-  اسارتگران و آزادی طلبان- اشراف و ثروتمندان و تهی دستان فقیر- فکر کند.  با شرکتی که در همه عرصه های فلسفی و منطقی  مذهبی و عرفان و سیاسی و اجتماعی و نظامی با انواع اشکال قهر امیز و مسالمت امیز و آشکار و محجوبانه کرد.

او به پایان نافرجام زمانه میگریست که چگونه ساده لوحان به پشیزی توسط عمله های گوش به فرمان بنی امیه ها… که اختاپوس واربرسرزمین  وسیع و پر ثروت ممالک نو مسلمان با نام اسلام دربار براه انداخته اند خریداری می شوند .

سید اصفهانی به ما گفت که چگونه از پیش از اسلام در بیابان های تفدیده عربستان در قبیله قریش بنی امیه های بیابان گرد و اهل برده وناراحت در برابر کشاورزان و پیشه وران ساده طائفه بنی هاشم به صف بوده اند . آنگاه هم که محمد امین از بنی هاشم به پیامبری می رسد ابوسفیان ها و امثالهم جهت پاسداری از شرافت خویش که همانا بار ثروتشان برپشت شتر بود بدروغ و ریا دم از اسلام  زده و خود را به آن می چسبانند. بنی امیه ها هم بعد از رحلت زود هنگام پیامبربا اعوان و انصار وریای اشرافی گری خویش با نیرنگ و خدعه به گمراهی مردم فقیر و زحمتکش مومن پرداخته و باطن خویش رااز ظاهر پنهان می سازند. به حکومت های ممالک وسیع و پر ثروت از ایران تا عثمانی و سوریه( شام) ویمن وافریقا که در دوران سه خلیفه ابابکر و عمر وعثمان با سرعت فتح شده بودند می رسند . با تقسیم افراد به خودی ها و غیر خودی ها از هیچ جنگ وکشتاری ودوروئی ابا نمی کنند.  اینان فلسفه اسلام را برای زندگی درباری و اشرافی و بازرگانی و اقتصادی خود در اطراف کعبه تفسیر  می کنند .مقدسینی همچون علی با یارانی همچون ابوذر غفاری- عمار یاسر- سلمان فارسی- مقداد- فاطمه و دیگر یاران شرافتمند ومومن باید فقط مورد مرارت ها تبعیدها بایکوت ها آزارها و بی حرمتی ها قرار بگیرند .

اری علی در بستر خویش یاد گذر زمان از کودکی و اشهد را اقرار کردن در برابر پسرعم پیامبر خود تا اوج رشد و تکامل اسلام را که او در عمر گذارده بود می دید. از اولین واژه های قرآن که بسود قشرهای ساده مردم و علیه اشراف متفرعن قریش و امیه و … بود با تمام جان پذیرفته بود .  اگرچه که در این واپسین دم می دید چگونه قران و کلام خدا توسط اشراف نوکیسه گان برای سیطره یافتن بر قبایل و حکومت های عرب و غیره سواستفاده میشود. او از سکوت و عدم تعمق و تحمیق مردم اطرافش به فریاد بود.  اگر او در چاه فریاد نمی زد پس چه باید می کرد. دستگاه تبلیغات و خراج معاویه با ریا کاری بر وجدانها و  باورعمومی کار میکرد. آنقدر که حس تنفر را از ستاره های مساوات طلبی چون علی بردل جوانی ملجم نام از خوارج بکشانند و او در باور خویش مولا را بلحاظ ماجرای جنگ صفین و نیزه های بر قرآن و حماقت بخشی از متعصبین و نیرنگ باز؛ از اسلام جدا دانسته پس این گوهر زمان را شهید بگرداند.

 

سید اصفهانی با بغضی که انگار خود او درد میکشد به آرامی گفت: علی از زمان سکوت در برابر  همین مردم در دوران خلیفه گی ابابکر- عمر- عثمان که به بیست و پنج سال طول کشید. ونیز چند ساله کوتاه خلافت خویش که نهج البلاغه می نگاشت با هوش و آینده نگری مدام نگران سو استفاده مستکبران با هر لباس و قیافه و حکومتی از کلام و کتاب پروردگار بسود زندگی دنیائی خویش بود .

 علی پس از دادن خوراک شیر خود به ضارب خویش ( زیرا که او را معلول چشم وگوش بسته و نادان ومتعصب همان جامعه می دید) در آخرین قطره های اشک خویش شاید این نگرانی را داشت که یزیدهای دوران پس از او  حق را معکوس کنند. زر وزور وزیور مسلط و مطلق العنان و تهی دستان سرگرم رنجهای روزانه خودباشند.

 سیدروحانی اصفهانی چشمان اشک آلود خود را به همراه سرش به پایین گیراند و شانه هایش چه سان می لرزید .

 همه بعد از ان شب بیشتر  به کتب و اطلاعات عمیق و فراموش شده تاریخ روی نهاده وبه تورق و مطالعه صفحات تاریخ زندگی علی (ع)در ان ماه رمضان پرداختند .بنا نبود رواق قلم را در سال مرگ شهادت علی (ع) به سوگ نامه اش بنشانیم وهم چون مدیحه سرایان و نوحه گران مدرن امروز دهان به کف آوریم و بر سر وجان بکوبیم وساعتی بعد خلاص .  علی شاهکار زندگی خود را نگاشت و هم اکنون در آنجاست که پیامبر وعده لذت آنرا بدو داده بود . حقا که سزاوارش بود.پس اگر گریه ای است بر ماست که هیچگاه اهل الگو نبوده ایم . و تقلید کورکورانه گرفتارمان نمود .  در این واپسین اگر حزنی بر خوانندگان محترم رفت وکم حجمی خاص ژورنالیسم که اجازه غوربیش ازاین را نمیداد پوزش مندیم .

 

کلیدواژه ها :

این خبر را به اشتراک بگذارید :