من بجار کاری کُنُم ماری » اوهوی مار؛ اوهوی مار*  «تقدیم به بانوان ودو شیزه گان ومردان گیلوند بجار کار »

صبح فومن– کوروش مهیار – در این ولایت سرشار از سرسبزینگی وشگفت انگیز وآماده گیلان امروز که ساقه های طلایی برنج قد می کشند ؛ این وجیزه ووظیفه و نگارش مطبوعاتی ام را تقدیم به دوشیزه گان وبانوان و مردان سرسخت اما بی تکلف عرصه بجارکاری که حاصلش تولید محصولی ایرانی وگیلانی است می نمایم. محصولی که به حق در زمره غذای ملی ما قرار دارد. اگر که آن را با واردات بی رویه توسط افراد نا بلد و ناخبر از رنج و انتظار و تحول سرزمین ما با بی خیالیسم ممتد بقولشان نابود نشود. باشد تا این متن اطلاعات گون هم شاید پاسخ آن جوان مهمان خوش سیمای مرفه که عصری پیش از این زیردامنه مغازه ی سفالین پوش در بازار بزرگ رشت با عصبیت و بی خیالی در کنار خانواده می گفت که مثلا اینها (روستاییان بجار کار)چه می کنند که بزرگترهای ماباید برنج را با این قیمت ها از فروشنده ها بخرند و ماسوغات ببریم؟! گاهن از این حرفها از مهمانانی که به استان ما قدم رنجه می کنند و یا هر جایی که باشند کمتر رنج برنج را بعمل آوردن و به سفره های مردم رساندن باخبرند.
و اما وقتی درشبی پیش از این ؛ تصویر وسیله موتوری درحال کار نشاء برنج را در بجار (شالیزار) از سیمای گیلان می دیدم، سپاسم را به اندیشه و تلاش دانشمندان عرصه مکانیک و کشاورزی( صنعت مرتبط با کشاورزی هر منطقه ) بی اختیارتقدیم نمودم.
برای تمامی مردان و زنان بزرگ زحمتکش تولید برنج در طول تاریخ متدولوژیک باستانی ما تا هم اکنون که با دستان و پاها و قلب و عشق و نیاز خود در نبردی نا برابر با طبیعت دم دمی مزاج خطه شمالی ما با زمین آب و هوا و دانه و آفت و برنج محلی این غذای افسانه ای ما مردم یعنی برنج می نمایند، فرستادم. کار و تولید و ثمره مشترک و نهایی همه این بزرگواران گمنام شالیزارها با نام عمومی کارگران کشاورزی زحمتکش ، دنیایی را به تحسین و رضایت و استفادت برداشته است. خواه دخترکان و زنان قالی باف کارگاه های نمور و کم نور جنوب که در زمره بیشترین تعداد شاغلین و درگیر خانواده در ایران باشد ،خواه بخش وسیعی از هم ولایتی های استان ما با پای در گل های چسبناک و در مهمانی زالو های خون خوار و کوچولو با کمر هایی همواره از چادر یا (کمردَوَد) پیچیده شده باشد.
نگارش احساساتی با عرصه خشن کارهای جدی کارگاه، کارخانه، بجار و مزرعه چندان همبودی ندارند، اما نمی توان مغمون و دلگیر نشد به هنگامی که برخی از هم ولایتی های شهر نشین و یا مهمانان از راه رسیده از سایر استانها را می بیبنم که با بانوان و یا مردانی سالخورده ( بازارمج ) چندان چانه می زنند تا با اغواء و اصرار مبلغ تولیدات و دسترنجشان را هر چه که باشد از تخم مرغ و تخم اردک تا سیر و باقلی و دست بافت ها و سبزیجات و برنج شان را کمتر به او بپردازند. چرا ؟
در حالی که این زن یا مرد بازار مج کنار خیابان فقط توانسته چند کیسه پرتقال محلی خانه اش یا زنبیل کوچک تخم مرغ یا مقداری نان برنجی (لاکو) پخته شده، یا بساطی سبزی و نعنا و (چواش) چند شیشه (درار) نمک سبز شده از سبزه های معطر که کل سرمایه و معاش خانه اش را با غیرت تمام برای امرار معاشی حلال در سرما و گرما از روستا و حواشی شهرها با چه زحمتی آورده است. و چه محجوبانه هم در برابر زبان و لهجه مشتریان شهری و بهاصطلاح زرنگ قرار گرفته و کم می آورد. یادمان باشد که اغلب این زنان هم در پایان جوانی ها و توانایی های بجار کاری حالا دیگر مجبورند با این کار سبک(بازار مجی) آنهم از نوع محصول و کشاورزی، مسیرزندگی محدود شان را ادامه دهند. باری در این جا اجازه می خواهم خیلی خلاصه و موردی و قابل شمارش پاسخ آن جوان غرغرو را که از میزان کار کم اهمیت و اسان و گران تولید برنج را می کرد ساده و کوتاه داده باشیم.شاید این تصور ساده و نا اگاهانه او را بسیاری دیگر چون او از زحمتکشان روستایی دشته باشند. خیالشان مانند تصویری است که در برخی فیلمهای تلویزیونی دیده اند باشد . مثلن زنانی که لباس پرچین رنگ پوشیده و لب ایوان نشسته و جوراب بافته و وراجی عروس و غیره را می کنند و مردان که با جلیقه و شلوار گشاد و سبیل کلفت و چپق و غلیان در قهوه خانه با خوردن چای با نعلبکی تمام روز همدیگر را نگاه می کنند و غیره …! نه! نه! مهمان استان ما هستی به روی چشم. اگر چنین تصورت را از بی اطلاعی ات فرض کنیم پس خیلی فشرده و سریع باید گفت که عزیزان، برنج محلی گل بوی گیلانی را که تو از فروشنده می ببینی و یا می خری ؛ هزاره هاست که شاید اجداد گیلوند و مازنی ما با زمین گل آلود و چسبناک ولایت ما با هر وسیله ای که در زمانه خود داشته اند در نبردی سهمناک با طبیعت از نقطه نظر آب و هوا و شریان رود ها و آفت های دهشتناک و غیره به کارهایی دست زده اند که فشرده ای کوتاه از آن را در این پایانه به یادگار برایتان وا می نویسم. پس گوشه ای از آن را بخوانیم و به قدرت و غرور و شخصیتشان سر فرود آریم . چیزی که شاید نسل جدید از فرزندان روستایی به اهمیت و عظمت آ به هر دلیلی واقف نبوده و تمایل به سانتی مالیسم و اطوار زود گذر شهری تمایل دارند. در باب تصورات غلت موضوع شهری .و روستایی هم بعدتر از لحاظ روانشناختی و اقتصادی و فرهنگی خواهیم پرداخت. : ******************************
بجار کاران تولید گر :
زمین مرغوب و مناسب را یافته و پهن می کنند. (در هر زمان و با شرایط همان)
۲ـ شخم زدن واشکل کردن آن
۳ـ پرداختن به مرز نمودن زیر
۴ـ مرز کردن پشت
۵ـ محاسبه و عملیاتی کردن باریکه رودهای جریان یافته برای آب دهی
۶ـ تهیه خزانه برنج
۷ـ آب پاشیدن های مهم و بوقت به شلتوک
۸ـ گذاشتن شاخه های تر و انتخاب شده آختین روی شلتوک ها
۹ـ پاشیدن شلتوک در خزانه برنج
۱۰ـ پاشیدن (سوخته کلش) کاه روی شلتوک
۱۱ـ مرز کردن های مدام زیر و رو با وسواسیت و حساسیت
۱۲ـ شخم کاری دگر باره بجار
۱۳ـ تسطیح و منظم کردن بجار شخم خورده
۱۴ـ نوبت کود وداروهای علف خوار و کارهایی از این دست بجارها
۱۵ـ نشا کردن سبزینه بوته های جوان
۱۶ـ وجین کردن های پر وسواس(مواظبت دانه از لحاظ رویش علف ها و غیره …)
۱۷ـ از بین بردن حشراتی موذی و کوچک چون آب دزدک و رویه عبوری از مرزها
۱۸ـ آبیاری مرتب و منظم شبانه روزی و تقسیم عادلانه با دیگر همسایگان (امر مهمی است)
۱۹ ـ بسیاری از کارهای سلیقه ای در پیرامون قد کشیدن ساقه های در حال طلایی شدن
۲۰ـ حمایت و مواظبت بسیاری جدی وجب به وجب مساحت کار
۲۱ـ درو و دسته بندی و جمع آوری و حمل و خشک شدن شالی
۲۲ـ جدا کردن های شلتوک از کاه
۲۳ـ انبار کردن های فکر شده
۲۴ـ پوست کندن شلتوک ها
۲۵ـ تمیز کردن ها
۲۶ـ جدا سازی خرده برنج ها
۲۷ ـ تمامی کارهای قبل از ارایه محصول جدید
۲۸ـ بیم و امید و کار و پیش روی به سمت نقشه های آینده ای که مثلا بعد از فروش امسال آن برای خانواده دارد. ۲۹ـ تمامی کارهای دیگر از سامان دهی گاو وگوسفند و طیور و هنرهای دستی … و محصولات حاشیه ای و لبنی و غیره هم از ایشان جدا نیست .
۳۰ ـ تمامی عمرزندگی خود راا در جایی زیبا و واقعا طبیعی دنیا یعنی روستای جدا شده از شهر جای که نگارنده همواره عاشق ان بوده و است…! راستی مهمان جوان و غرغرو چقدر می گیری از صفر تا بی نهایت گردش این کار کشاورزی را در طول سال انجام دهی؟ غذای ملی و افسانه ای مردم را تولید کنی. نه پاسخ لازم نیست. اما اینبار که برای گردش شاید به شهرها و روستا و درختان و طبیعت و شالی زار و بجار کارهایشان نگاهی می کنی لطفن کمی ازروی دودو تا چهار تا بنگر!
باری هم اینک آمده است بهار و به واقع خوش بحال روزگار که صبورانه و منظم و بی ادعا و فرادستانه گام های خویش را به پیش می برد. درود صد باره خدا و مردم بر این قشر که با هم در توکل به خدا و قوت بازو استقامت و استواری و صبوریت بر سرزمین های خود یا زمین های دیگران با همه توان فرسایی هایش محصول ایرانی ـ گیلانی را تقدیم جامعه نموده و دین خودشان را بر اساس وظایف انسانی پرداخته و سعادت و خوشبختی هم بحق، حق واقعی شان بوده و است. در آن ذره ای شک نکنید .
نگارنده شاید از لحاظ جغرافیای روستایی نیست اگر چه دیگر اینک بیشترین درصد این جدایی ها ی اصولی و غیر اصولی شهرو روستا برداشته شده است واما بلحاظ حضور زیادم در اغلب روستاهای مختلف و داشتن دوستان فراوان و بلد بودن گویش طالشی و تاتی و مشاهده زندگیشان از کار ـ زمین ـ کاشت و داشت و برداشت محصول را از اهداف بزرگ همه شان عجیب عشق را ملاحظه و از علاقه شان به یادگیری و بکار بردن آن در زندگی کاریشان به عینه مشاهده نموده ام. فقط امید که خرج و برج سخت بالای امروزین کشاورزی برنج از پایشان نیندازد. و اندیشه هایی مدبرانه با تحلیل و تفسیر ی راهبردی برایشان از جهت تولید گران، برایمان از جهت مصرف کنندگان انجام گیرد.
به کودکی در دوران مظالم (دوره ی پهلوی) آن عصر بلحاظ اینکه خانه ما در مسیر ژاندارمری بود همواره روستاییان کشاورز را که با سر و روی و بدن خون آلود گشته از دعواهای ناشی از تقسیم آب و غیره که بوجود می آمد می دیدم که زن و مردشان زنجموره کنان جهت داد خواهی و پیگیری با پای برهنه و گرسنه و لخت بدان سوی می شتافتند و به فقیر معروف بودند. اگر چه ژاندارمری و دادگاه و اظهاریه نویس و وکیل دم دستی برایشان آب نمی شد اما نانی می شد برای گروه نظامی و عریضه نویس و وکیل و کار چاق کن و دلال که از این دست آماده سرکیسه این زحمت کشان تهیدست بودند وه که چه دنیایی بود آن سالهای بی خبری و جهل…! نگارنده نه به شخصه بلکه به همراه دیگر نویسندگان و روزنامه نگاران و همکاران در همین حد نوشتار مطبوعاتی و امید خالصانه برایشان خواهان توجه بیش از پیش وفکر شده برای حال و آینده زندگی این حجم بزرگ هموندان روستایی را از عالی مقامان و مسئولین اجتماعی، اقتصادی، خوش قلب فرهنگی، سیاسی خواستار هستیم. از دوست خوب و انسان فر مقامی چون آقای سعادتی استاندار تا فروترین واحد کاری اداری شهری استان ما را به این مهم از طرف این قشر یاد آور می گردیم. این تقاضا و درخواست و دعا شاید که بظاهر نانی برای ما قشر عرصه روزنامه نگاری در همه ابعادش نباشد، اما بادلی امیدوار و با توجه با اینکه ساختار پدیده روستا و شهر در دنیا و حتی گیلانیان ما در حال یکسان سازی است اما تجربه و تاریخ ثابت کرده که رضایت گونه های مختلف روستایی از زندگی و احترام قانون و قانون گذاران و مسئولان به (رضایت مندی گونه های شهری) برخواهد گشت . یعنی رضایت از زندگی روستاییان ؛ رضایت شهریان را هم بدنبال دارد.و زندگی و رضایت هموندان و رضایت خداوند، برکت و سعادت و سلامتی را در بین عموم متعادل خواهد نمود. همه این مطلب که با آرزو و امید های همه جانبه با توکل به یاری خدا بود و بدور از هر جلب توجه بدور از هر گونه گرفتن وقت خوانندگان ارجمند وفادار خود، بدور از هر گونه قصه پر نمودن صفحات، بدور از هرگونه حمایت بی پشتوانه و غم سرایی و غیره فقط ارایه اصل مسلم ارایه بخشی از علم جامعه شناسی روستا و شهر و تقدیم حق انسان دوستانه بخشی از زحمات هم ولایتی ما کارگران بجار کار کشاورز در روزی مبارک و میمون بنام روز جهانی کارگر که به حتم خشنودی روح شهید مطهری را در بر دارد و اثباتی بر بوسه ای است که پیامبر بر دستان پینه بسته اشان را برای پیروان خود یادآور می شدند. تا به هم اکنون که روند آن در ادامه است. انشاء الله

« بجار کار باستانی
نغمه خوان توام ای انسان
گیلوند بجار کار
محصولت سرریز ـ کاسه ات پرشیر
جام آب گوارات پر عشق
و مبارک باد »
کوروش مهیار
*= تیتر اول متن قطعه ای از شعر (بجار کار) استاد عاشور پور

کلیدواژه ها :

این خبر را به اشتراک بگذارید :