یک مصیبت یک همدردی – آفرین بر همت جوانان شهرمان

* فاضل فاضل نیای فومنی 

خبر به سرعت باد همه جا پیچید امیر حسین  آسمانی شد خبری که گمان می شد مثل همه خبرهای اینچنینی در دوران کرونا پس از  یک ساعت فراموش خواهد شد اما اینبار فرق می کرد و ساعت به ساعت اخبارش  برسایه شهر سنگینی می کرد. در زمان کرونا مرگ برای همه یک امر عادی شده بود هر روز می‌شنیدی که فلانی مُرد و یا اگر مدت طولانی کسی را نمی‌دیدید عکسش و اعلامیه‌اش را بر روی دیوار و تابلوی شهر نصب می‌شد، فقط می گفتید آخ خدابیامرزد. ( البته مرگ هرعزیزی برای خانواده اش جانسوز است)  

اما گویا این خبر رنگ و بویی دیگر داشت . امیر حسین عزیز در میان بهت و تعجب همگان در جلوی چشمان  مادرعزیزش جان سپرد .

به یکپارچه شهر غوغا شد جوانان را می‌دیدید که هرکسی با خودش نجوا می کرد نه این وقت رفتن امیر حسین نبود . نه اصلا او عادت نداشت تنهایی جایی برود . هر کجا می خواست برود حتما به همه زنگ می زد و همه را دور هم جمع می کرد . امیر حسین به فکر همه بود حتی در این ایام کرونایی به پدرش می گفت : شوهر عمه ماشین ندارد  ماشین را بردار شوهر عمه کریم را یک دوری بزن . او جانباز است و دلش در خانه می‌گیرد و کرونا نمی تواند بیرون بیاید. با همه فامیل‌ها همینطور بود در این ایام که کسی از کسی خبر ندارد خودش زنگ می زد و از عمه ها و خاله ها و … خبر می گرفت . 

از دوستانش خواستم یک کلام از امیر حسین بگویند . همه می گفتند امیر حسین در یک کلام خلاصه نمی شود او دریایی از معرفت بود . او صادق بود و با محبت . در این دنیای بی معرفتی او لوطی بود و با مرام.

 با پولدارها همنشین بود با بی پولها هم سفره. نمی‌توانستی هیچگاه خنده ها را از او بگیری. اصلا همسایه ها این روزها در داغش می سوزند که چرا این پسر هیچگاه اخم بر چهره اش نبود و همیشه لبخند می زد . در ایام نیمه  شعبان خود به تنهایی همه را جمع می کرد و در کوچه برای امام عصر(عج) جشن می گرفت. این عادت هر سالش بوده است و دیروز همسایه اش که پدر شهید نبوتی بود، می گفت: امسال دو نیمه شعبان داریم یکی را که امیر حسین برپا کرد اما معلوم نیست بعدها چه کسی جشن نیمه شعبان را برگزار خواهد کرد . 

امیر حسین زمانی که زمینی بود همیشه با دوستان بود و هنر این را داشت که همه را دور خود جمع کند اما این هنرش بعد از آسمانی شدن هم از بین نرفت. یک شهر جمع شدند. یک شهر دیدند، دوستانش را که کنار امیر حسین تا لحظه وداع بودند و از فراقش گریه می کردند . گریه های سوزناک جوانانی که من فکر می کنم هیچگاه برای کسی این چنین گریه نکرده بودند و مردم شهر همه را دیدند و به این جوانان احسنت گفتند . این ایام خانه امیر حسین همیشه پر بود از دوستان. همانهایی که با پیراهن سیاه بر تن و چسباندن عکس رفیقشان با خانواده ابراز همدردی می کردند . مگر مادر می توانست نبود امیر حسین را تحمل کند ؟ مگر پدر امیر می توانست یک روز صدایش را نشنود ؟ مگر خواهران امیر حسین می توانستند قامت رعنای برادر را یک روز نظاره گر نباشند اما اینها همه اتفاق افتاد و همه هم اذعان داشتند که دوستان امیرحسین این غم بزرگ را برای پدر و مادر التیام دادند هیچگاه این غم و اندوه برای پدر ومادر فراموش نخواهد شد اما دوستان امیر نشان دادند که امیرحسین برایشان وفاداری کرد و آنها قدر امیر را دانستند آفرین بر شما جوانان که لوطی گری و معرفت را از امیر خوب یاد گرفتید . خداپشت و پناهتان باشد و مطمئنا امیر حسین این روزها روحش شاد خواهد بود از دیدن مردانگی و وفاداری شما . و شما پدر و مادر امیر حسین ، برای این جوانان دعا کنید . برای عاقبت بخیری همه که برایتان این روزها امیر حسین بودند. خدا صبرتان دهد .

*مدیر مسئول هفته نامه ۴دی

کلیدواژه ها :

این خبر را به اشتراک بگذارید :