پیاده رو های شهر مِلک چه کسانی هست؟

عصریک روز تعطیل از روزهای شاد نوروز تصمیم گرفتم از پیاده روی همراه خانواده در خیابانهای شهر لذت بیشتری از تماشای بهار و مردمان بهاری اش نصیب ما گردد. در کنار مردمانی که لباس تازه بر تن کرده اند و به خرید و دید و بازدید عید مشغول هستند و علیرغم همه سختی های اقتصادی که در کشور ما کلاف سردر گم شده و بر زندگی آنها سخت فشار وارد کرده است تلاش دارند تا از سنت های دیرین خود لذت ببرند.فومن شهرستانی زیبا است که با دو بال گردشگری ،قلعه رودخان و ماسوله آنچنان مورد توجه ایرانگردان هست که از رادیو شنیدم در نوروز امسال بیشترین استقبال مسافران نوروزی در استان گیلان از آن دو منطقه فومن بوده است. به مدد این دوبال گردشگری و نیز جاذبه های دیگر، نظیر طبیعت بکر و زیبا ،آب و هوای مناسب ، کلوچه و خونگرمی مردمانش این روزها شهر فومن شلوغ است .این شلوغی هم به شلوغی ها و بی نظمی های همیشگی این شهر افزوده شده است.
اما واقعاً اوضاع شهر به هم ریخته است .انگار در این شهر بلدیه تعطیل است .شاید هم به تعطیلات رفته باشند. حال گیریم که بلدیه تعطیل است . شورایی که این روزها همه عطش عشق و خدمت در آن دارند کجای کار است؟ تعزیرات چه می کند؟گیریم تعزیرات کم کاری دارد.اداره اماکن چه کاره است؟ دادستان محترم کجا هست؟ آیا کسی نمی بیند در خیابان ها و پیاده رو های شهر امکان راه رفتن وجود ندارد؟
آیا لازم است که دائم وظایف یاد آوری شوند؟
فقط چند صحنه از آنچه دیدیم و دیده می شود را بیان کنم کافی است .خود حکایت مفصل است اصلاً نیاز به حکایت گویی نیست . یکی پرسید عکس گرفتی ؟ اصلا چرا عکس بگیریم؟ کافی است بروید سر خیابان تا چند صد فریم از عکس های ناموزون از وضعیت خبایان ها و پیاده روهای شهر در مموری ذهن شما ذخیره شود.
شلوغی خیابان امام از سر چهار راه معلم به طرف شهر حکایت از رونق همچنان بازار عید دارد. مغازه داران و فروشندگان باید راضی باشند و شاکر خداوند و مدیون رسوم کهن ما ایرانیان که باعث رونق بازار می گردد.اما این اشتیاق فروش بیشتر و شاید پیش افتادن از رقبا باعث شده بعضی از مغازه داران برخی اصول و قوانین را فراموش نمایند. مثلا فراموش شده است که پیاده رو برای رفت و آمد آسان و بی خطر شهروندان بوده و دکور مغازه آنان نیست و مطابق قانون عبور از پیاده رو حق مسلم هر عابر است و سندش هم بنام عابران حک شده است این را من نمی گوییم صریح قانون است.”بر اساس اصل ۹ ماده ۹۶ تبصره ۶ قوانین و مقررات شهرداری ها” اراضی، کوچه ها، میدان ها، خیابان ها و معابر عمومی واقع در محدوده هر شهر، ملک عمومی محسوب شده و تعرض در این معابر، تخلف تلقی می شود و می بایست شهرداری ها با متخلفان برخورد کنند.”همچنین، بر اساس تبصره ۱ ماده ۵۵ قانون شهرداری ها، سد معابر عمومی و اشغال پیاده روها و استفاده غیر مجاز از آنها، میدان ها، پارک ها و باغ های عمومی برای کسب و سکونت ممنوع است.”
کمی جلوتر، از عرض پیاده رو را فقط نیم متر باقی گذاشته اند مردم مجبورند دائم خود را به این طرف و آن طرف بکشند. زن و مرد خیلی باید مواظب باشند به هم برخورد نداشته باشند.چند بار باید از پیاده رو به سواره رو بروند تا بلکه بتوانند به پیاده روی ادامه دهند.دست نوجوانی به پلاستیک های چیده در پیاده رو برخورده و آنها می افتند . صاحب مغازه چپ چپ نگاه می کند انگار آن نوجوان وسایل داخل دکور مغازه اش را ریخته است. اما آن وسایل درست سر راه آن نوجوان بودند و سد معبر کرده بودند. خانمی می گوید بهتر، کاشکی همه را لگد بزنند بیاندازند نمی شود راه رفت! کمی جلوتر دست فروشی تقریبا کل پیاده رو را لباس و خرت و پرت ریخته تا بلکه بفروشد.درست سر میدان و بغل دست کیوسک راهنمایی و رانندگی که تبدیل به بازار تره بار و قهوه خانه و …شده است.بازار شهر که کلاً حکایت عجیب و غریبی دارد آنجا که هیچگاه پیاده رو به معنای واقعی وجود نداشته است. یک طرف خیابان پارک ممنوع است اما هر دو طرف خیابان همیشه ایام سرتاسر ماشین پارک شده است.
این خیابان و آن خیابان هم ندارد همه جا حکایت همین است .نانوایی و میوه فروشی و عطاری و بقالی و قهوه خانه و… هم ندارد تقریبا همه پیاده رو را از آنِ خود کرده اند مغازه دار و دست فروش مسابقه گذاشته اند تا پیاده رو را صاحب بشوند. حال بماند که سواره رو هم به نوعی در اشغال آنهاست. یا ماشین خودرا پارک کرده اند یا جعبه ای، دوچرخه ای ،حلبی، چیزی گذاشته اند تا شما نتوانید ماشین پارک بکنید.
در راه بازگشت از مسیر خبایان امام و غوطه ور در این افکار که چرا اوضاع شهر ما اینگونه است؟ چشم به درختانی می افتد که تا همین سال قبل چه ستبر و استوار بودند اما به تیغ بی مسئولیتی کمر بر شده و چنان بر آنان تاخته شده و اره ، بی جانشان کرده که خشکیده اند و اینک تنه بی جان آنان از نامرادی ما زار می زنند .درختانی را خشکانده اندکه تا سالها می توانستند زیبایی و سایه و اکسیژن و لطافت برای ما و پرندگان باشند.در این بین ناگهان صدایی مرا به خود می آورد ماهی ،ماهی، ۵ تومان! درست سر چهار راه معلم ماهی فروشی بساط پهن کرده است.
یکی در گوشم نهیب می زند ولش کن آقا! اینها که تکراری است .صد بار گفته و نوشته شده است. درست شدنی نیست. مگر بیکاری ؟ اصلا چرا سر به سر مردم می گذاری ؟ مگر حسودی ؟ بگذار مردم کاسبی خود را بکنند. شاید حق دارند . وقتی این شهر بازار روز ندارد خوب گوشه خیابان می شود بازار! یاد داستانی مربوط به زمان قاجارافتادم که همین چند روز قبل یکی از دوستان نوشته بودندکه پس از ترور ناصرالدین شاه حضور مظفرالدین شاه (ولیعهد)در تهران طول کشیده و اوضاع پایتخت به هم ریخته بود اما ملت امید وار بودند و دائم می گفتند «شاه می آید شهر، کارها خوب می شود»!که با رسیدن شاه اوضاع خیلی نغییر نکرد اما این مثل باقی ماند که «شاه می آید شهر، کارها خوب می شود»!
با این یاد آوری به خود گفتم شورای شهر جدید در حال شکل گیری هست. شاید شورای جدید بیاید اوضاع بهتر بشود چرا که نه؟ به امید روزهای بهتر. به امید اوضاع بهتر برای شهر ما با انتخاب شورایی کارآمد. اوضاع نابهنجار شهر ما که فقط پیاده رو ها نیستند. این شهر چندین ایراد اساسی و ساختاری دارد که در دور جدید شورا امیدواریم به آنها توجه لازم صورت گیرد/هفته نامه ٤دي

این خبر را به اشتراک بگذارید :