1. آن مرد با دو چرخه می آید

محمود حاجتی روزنامه فروش پیر شهر فومن

از وقتی مطبوعات کاغذی مرسوم شد همراه با آن روزنامه فروشی هم بعنوان یک شغل در شهرها بوجود آمد و روزنامه فروشان در شهرها خصوصاً اول صبح از راه می رسیدند و جار می زدند آی خبر دارم خبر . خبرهای دسته اول.

 

و اما در فومن،کسی نیست که اینجا ساکن بوده باشد و روزنامه فروش معروف شهر را نشناسد.مردی که با دوچرخه و معمولاً هم پر سر و صدا از راه می رسد و در خورجین دوچرخه اش روزنامه و مجله دارد. معمولاً اشعاری را با صدای بلند می خواند.روزگار طولانی را پشت سر گذاشته و خاطرات تلخ و شیرین بسیاری در ذهن دارد اما حافظه اش خیلی یاری نمی دهد که حکایت آن روزگاران را برای ما بیان کند . از اولین روز نامه ها و مجله هایی که توزیع می کرد تا گرانترین ها، از اشتراک و علاقه مردم در گذشته و حال و از خاطرات سالهای طولانی کوله باری سنگین بر دوش دارد، گرچه با سالها کار و تلاش ، هنگامه بازنشستگی وی فرا رسیده است اما همچنان کار می کند و کار او فروش آگاهی است. دیگر آن انرژی سابق را ندارد اما همچنان و هر روز در خیابانها و کوچه های شهر روزنامه به دست دیده می شود.هرچند نفسش دیگر نمی کشد داد بزند. اما صدای آشنای خبرررررررر آی خبرررررر او همچنان به گوش می رسد.مدتی بود که دیگر توان سوار شدن بر دوچرخه را نداشت.حال دیگر توان هل دادن آن را هم ندارد اما با دوچرخه یا بی دوچرخه او همچنان از راه می رسد با سبدی پر از روزنامه. روزنامه هایی که اول صبح از نمایندگی مشهور مطبوعات شهر فومن ،مطبوعاتی و لوازم التحریر فرامرز(علی)ولیزاده تحویل می گیرد و در سطح شهر توزیع می کند و هفته نامه محبوب و مشهور فومن (چهار دی) که همیشه در خورجین او یافت می شود.

آری صحبت از مرد آشنای فومن و توزیع کننده مطبوعات در سطح شهر است.محمود حاجتی را همه می شناسند و بارها از او روزنامه یا مجله خریده اند .گرچه دکه ای در کنار مهدیه فومن دارد اما اغلب سیار است و مطبوعات را  به در خانه ها یا مغازه ها و اداره ها می رساند.این کار را حدود ۷۰ سال مداوم و بدون وقفه ادامه داده است. گرچه در دوره ای هستیم که بازار رسانه های کاغذی چنگی به دل نمی زند اما همچنان چاپ می شوند و مشتریان خودشان را نیز دارند و محمود قصه ما  هر روز صبح و عصر روزنامه ها و مجلات را به دست مشترکان آنها می رساند.آری،

آن مرد با دوچرخه می آید.

آن مرد در خورجین دوچرخه اش روزنامه و مجله دارد.

آن مرد آگاهی به همراه می آورد.

به بهانه روز خبر نگار سال ۱۴۰۲ به پاس سالها فعالیت محمود حاجتی، روزنامه فروش کهنه کار شهر از او خواستیم تا از خاطرات و سالهای پشت سر بگوید اما در او توانی برای گفتن و حافظه ای برای یادآوری خاطرات سالهای پشت سر باقی نمانده است.

او که متولد  ۱۳۱۰ است در سن  ۱۹ سالگی کار و فعالیت را آغاز و به تدریج شغل فروش روزنامه را آغاز کرده است. مدرسه نرفته اما کمی سواد دارد. در سالهای ابتدایی انقلاب با همت جوانانی چون شهید رضا ادبی در میدان اصلی شهر جنب مهدیه،  دکه ای به او تحویل داده شد اما او را نمی توان در آن دکه دید چرا که او سیار است و هیچگاه  جایی بند نشده است . هیچگاه بیمه نبوده و تنها با درصدی که از فروش روزنامه ها گرفته زندگی اش را اداره کرده است. از جایی حقوق دریافت نکرده و مستمری بازنشستگی هم دریافت نمی کند . فقط پسر معلم وی او را تحت پوشش  بیمه خدمات درمانی در آورده است.

و حاصل هفت دهه کف خیابان بودن و کار کردن و توقع نداشتن شده است پاهایی که در سن۹۲ سالگی به زحمت راه می روند و گوش هایی که مثل گذشته نمی شنوند و چشمانی که کم سو شده اند. و در این سن با نگاهی به پشت سر  می گوید با از دست دادن همسرم تمام سرمایه زندگی من دختر ، پسر و دوچرخه ام هستند.گرچه نادیدن او در سطح شهر چیزی از خیابان ها و گذر ها کم می کند اما بهتر است که او بیش از این رنج نبرد و در سرما و گرما دائم در کف خیابان نباشد.

و در پایان لازم است که به مصداق شعر معروف شیخ بهایی ؛ 

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید         ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟

– به شورای شهر فومن پیشنهاد می شود تندیس یا یادمانی از را در زمان حیات وی در شهر بگذارند تا خود ببیند و لذت ببرد بلکه خستگی ۷۰ ساله از تن وی در برود. مکان پیشنهادی نصب هم می تواند جنب دکه روزنامه فروشی خودش در همسایگی مهدیه فومن باشد .

– برنامه مفصلی برای تقدیر از بیش از شصت سال فعالیت رسانه ای وی بعمل آید.

علی علیزاده ازبری

این خبر را به اشتراک بگذارید :