به قلم: آرین عموی فومنی

آزادترین سکوت

طبیعتی زیبا با هزاران درخت،کوه،جنگل که هر کدام به شکلی متفاوت،ترکیبی از ده ها رنگ سفید،آبی،سبز،زرد،نارنجی و …

ولی گویا زمان در اینجا متوقف شده و سکوت تنها صدایست که به گوش میرسد.طبیعت و رنگ هایی که در این شهر وجود دارد انگار با تمام جهان فرق می کند،شاید عکس و فیلمهایی دیده باشید ولی باز هم نمی توانید با زمانی که خودتان با چشم می بینید مقایسه کنید.

قصه ها و افسانه ها بخش مهمی از میراث معنوی یک ملت را تشکیل می دهد،مردم افسانه ها را می سازند و همان ها هستند که گاهی با نام قصه گو و افسانه سرا در هر گوشه شهر،افسانه ی پیشینیان را با روایتی نو بازگو می کنند.قصه گویانی که اگر چه به باور بعضی در دنیای صنعتی و پر شتاب امروز جایی ندارند،اما ما کودکان دیروز هنوز نوای دلنشین آنها و دنیای خیال انگیز قصه ها را از خاطر نبرده ایم.

هر گردشگری از دیدن و شنیدن این مناظر و افسانه ها انگشت حیرت بر دهان می گزیند.

خیابان امام!زیباترین معبریست که تا کنون دیده ام،درخت هایی فراوان در دوسوی خیابان دیده می شود که هم ردیف،به یک اندازه با فواصل مساوی کاشته شده و چنان سبز و خرم است که هر اندازه تصور کنید این خیابان را با طراوت و دلگشا کرده است.علاوه بر اینها در اول و آخر ورودی شهر میدان هایی با حوضچه هایی بزرگ آب با تناسب صحیح به اشکال مختلف دیده می شود و نیز مجسمه هایی در فومن وجود دارد که شهر را به نام شهر مجسمه های ایران معرفی کرده است.

امروز خیابان امام جایگاه خود را از دست داده و فقط به یک خیابان اصلی تغییر ماهیت داده است.مردم شهر چندین سال است در انتظار راه اندازی یک پل زیرگذر روگذر در ابتدا یا ورودی شهر هستند که در آنجا کارگاهی ساخته شده و احداث این کارگاه مدت زمان زیادی است که با اشغال بخشی از خیابان باعث ایجاد راهی طولانی تر برای رسیدن به مقصد شهروندان شده است.ساخت پل همراه بوده با قطع درختان تاریخی در سطحی گسترده که جزیی از هویت شهر به حساب می آمدند و هر گردشگری را به وجد می آورد.به رغم این که مدیران شهر نوید داده بودند این پل در مدت زمان کوتاهی ساخته خواهد شد و به بهره برداری خواهد رسید اما ساخت این پروژه نیز مانند دیگر پروژه ها این شهر به درازا کشیده شده است و هنوز به بهره برداری نرسیده است.

نمیشود آینه را جلوی خودمان نگیریم.به رغم عقب ماندگی و کاستی های شهر می توان گفت این خلاء در سیاست،اقتصاد و دیگر زمینه ها از جمله مباحث فرهنگی و هنری بسیار مشهود است.اگر بگوییم داریم عصر خلاء و بلاتکلیفی و دوزخ را پشت سر میگذاریم دروغ نگفته ایم و شهر را به بوته ای از فراموشی سپرده ایم.این را هم اضافه کنیم که عقب مانده ها همیشه بیخ دیوار می مانند و محکوم به شکست هستند.

بحث اصلی این است که گذشته را باید ثبت کرد،نحوه ی زندگی و مناسبات بین شخصیت ها و تیپ هایی که در شهر می زیسته اند خود مقایسه ارزشمندی است با نتایجی که گاها ممکن است تاثیر گذاریش به مراتب عمیق تر باشد با وصف حال و پرداختن مسائل حاد روز،که بعضا اندکی بعد از درجه اعتبار ساقط می شود و رنگ عوض می کند و شهروند می بیند،چنانچه اگر زود قضاوت نمی کرد رو دست نمی خورد.

حال جوان های شهر آنهایی موفق بوده اند که زندگی را بیشتر از هم سالان خود تجربه کرده اند و به قول معروف بیشتر از بهاران و پاییز عمرشان زندگی کرده اند،حوادث بر آنها حادث شد و غم اندوه بیرونی،خشم و درد درونی بر آنها پدید آمد که می شود اسمش را هر چیزی گذاشت.چنین کسانی اندک بوده اند و البته همان ها هستند که پس از پشت سر گذاشتن ناملایمتی ها و درونی کردن دردهای شخصی و درد های عمومی در برابر ناملایمتی های بزرگتر آینده دوام می آورند و اگر حادثه ناگواری رخ ندهد خود آنها نیز در بعضی از مسائل در راس امور قرار می گیرند،همین جوان ها هستند که وجود خود را زود هنگام و نابهنگام  کشف می کنند.

جدا از آنچه گفتیم شاید از عمده ترین تفاوت نسل های شهرمان بتوان شجاعت نسل جدید را بیان کرد.شهر ما تا رنگین نشود،تا از همه طیف و سلیقه ها در آن نماینده ای نداشته باشیم به مرحله ی ابراز وجود نمیرسد و این دگرگونی زمانی به دست می آید که شهروندان با تامل و تفکر و گمانه زنی های بیشتری به واقعیت ها بپردازد که به طرز معنا داری با واقعیت هایی که می شناسیم تفاوت دارد.این گمانه زنی ها باید به نحوی انجام گیرد که شهروندان مشتاق تعقیب مسائل شهر خود شود و احساس کند چیز غریبی در شهر در حال به وقوع پیوستن است و بکوشد آن را بفهمد.

کلیدواژه ها :

این خبر را به اشتراک بگذارید :