سه ستاره درخشان از آسمانِ خانواده ولايتمدار ادبي مهذب؛انس با شهدا و به بهانه يادبود شهيدان غلامرضا،محمدابراهيم و علي ادبي
سه ستاره درخشان از آسمانِ خانواده ولايتمدار ادبي مهذب؛انس با شهدا و به بهانه يادبود شهيدان غلامرضا،محمدابراهيم و علي ادبي/تصاوير
به بهانه يادبود شهداي ادبي مهذب/ شهيدان غلامرضا، امير و علي ادبي را بيشتر بشناسيم.
به گزارش صبح فومن؛ مراسم يادبود شهدا غلام رضا ، محمدابراهيم و علي ادبي مهذب و همچنين يادبود ابوالشهدا اسحق ادبي مهذب و ام الشهدا نرجس خاتون محمدي هرساله به همت خانواده اين شهيدان بزرگوار در ١١ بهمن ماه برگزار مي شود.
اين خانواده مذهبي سه تن از فرزندان خود را تقديم انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي نموده و ديگر برادرانشان نيز از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس مي باشند
به همين منظور و به بهانه ياد و خاطره سردار حزب الله اين شهر و برادران شهيدش مطالبي را از هر سه شهيد عزيز بهمراه تصاوير آماده نموديم تا تجديد خاطره براي همرزمان و آشنايي بيشتر نسل امروز از سيره اين شهدا گردد.
مراسم يادبود دوشنبه ١١بهمن ٩٥ بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد وليعصر(عج) بالامحله فومن
باشد كه شهدا شفيع مان در روز محشر گردند.
روحمان با يادشان شاد ان شاالله …
شهید بزرگوار غلامرضا ادبی مهذب
در نوزدهم آبان سال هزار و سیصد و سی و هشت در خانواده مسلمان و مذهبی در شهرستان فومن دیده به جهان گشود. و با عشق و محبت به ائمه اطهار علیه السلام پرورش یافت. دوران تحصیلات دبستان و راهنمایی و دبیرستان را با کسب نمرات عالی پشت سر گذاشت. و همانند نگینی در بین همکلاسان خود می درخشید.
غلامرضا که جوانی متدین بود در اوج گیری انقلاب بسیار فعالیت نمود، و پس از انقلاب فرهنگی و گشایش دانشگاهها، برای ادامه تحصیلاتش وارد سنگر دانشگاه شد. و پس از آن جذب اداره آموزش و پرورش گردید و در مقاطع ابتدایی و سپس راهنمایی به تدریس پرداخت و توانست جوانان زیادی را در جهت اهداف انقلاب اسلامی تعلیم و تربیت نماید.
غلامرضا از دوران تحصیلات راهنمایی موفقیت های زیادی در رشته های ورزشی کسب کرده بود، بعد از تحصیلات هم به ورزش ادامه داد و آن را وسیله ای برای جذب و هدایت جوانان بکار بست. علاقمندی او به مسائل دینی و سیاسی آنقدر زیاد بود. که از شاخص ترین جوانان متعهد منطقه محسوب می شد. و بیان بلیغ و گویایی که داشت در اکثر محافل به سخنرانی و به روشنگری جوانانی که در مسیر گروهکهای منحرف و منافق قرار گرفته بودند می پرداخت.
ابعاد وجودی غلامرضا سرشار از شور و شعور و تقوای الهی بود،و عشق و شیدایی او به خداوند تبارک و تعالی وی را از وابستگی به دنیا و تعلقات آن رهانیده وبه درجه کمال معنویات کشانده بود.
با آغاز جنگ تحمیلی به همراه خیل بسیجیان مخلص فومن، در سال ۵۹ به منطقه سرپل ذهاب هجرت نمود و دلیرانه با دشمنان نبرد نمود.
پس از مراجعت به فومن ، با توانمندی مدیریتی و اعتقادی و سیاسی قوی و عالی که در ایشان به عینه مشاهده می شد ، وی را به عنوان معاون تربیتی آموزش و پرورش برگزیدند و خدمات شایانی در این رابطه انجام داد و بارها مورد تقدیر اداره قرار گرفت. با توجه به تلاش فراوانی که مسئولین منطقه فومن برای حضور او،در شهر(به دلیل وجاهت مردمی او)کرده بودند،ثمر نبخشید و بارها به جبهه ها عزیمت نمود، هر مرحله از اعزامش تعداد زیادی از جوانان جذب شده را با خود به جبهه می برد تا توان و غیرت دینی و اسلامیشان را در عرصه نبرد حق علیه باطل به نمایش بگذارند . بالاخره در ۲۱/۱۰/۶۵ در عملیات کربلای ۵ توسط بمب خوشه ای هواپیما های عراقی در جزیره مجنون از ناحیه پا مجروح و به بیمارستان امام رضا علیه السلام مشهد مقدس اعزام گردید. و ساعت ۸ شب ۱۱/۱۱/۶۵ و در همان بیمارستان، وضعیت خاصی همراه با درد و عشق بر او مستولی گشت و با حالت معنوی خاص به ندای یار لبیک گفت و سومین شهید خانواده معزز ادبی گشت که از حضرت باری تعالی کسب نمودند. (( روحشان شاد و یاد و خاطره شان همیشه زنده باد ))
پیام شهید:
بر ما تکلیف است که نگهبان خون پاک ثارالله باشیم و در این راه، جهاد را بعنوان اصل جدا نشدنی زندگی روزمره بپذیریم و بدانیم که بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.
خطاب به دانش آموزان !
اسلام را، فقاهت را، به عنوان یک اصل به کلاسهای درس خود ببرید و با قلم های خود که اسلحه ای است ، در دست شما از این همه ارزشها پاسداری کنید.
شهيد محمدابراهيم ادبي مهذب
شهيد محمدابراهيم (امير) ادبي مهذب فرزند ابوالشهدا شادروان اسحاق ادبي مهذب به سال ۱۳۴۳در خانوادهاي مذهبي در شهر فومن تولد يافت. اين شهيد بزرگوار، پس از طي دوران كودكي وارد مدرسه شد و پساز گذران مقطع ابتدايي و راهنمايي، تا سال سوم نظري در رشتهي فرهنگ و ادب به تحصيل ادامهداد.
بعد از پيروزي انقلاب، بسان ديگر برادران خود به عضويت نهاد بسيج فومن درآمد و مدتي را در اين نهاد بسر برد و در آن به فعاليتهاي مختلف پرداخت. به مسائل ديني و مذهبي آگاه بود و به نماز و مسجد اهميت ميداد. داراي رفتاري عالي و گفتاري سنجيده بود و همواره به شهادت عشق ميورزيد. از روي علاقه و عشقي كه به جبهه داشت و همچنين احساس مسئوليتي كه در رابطه با دفاع از ميهن ميكرد، داوطلبانه به جبهههاي نور عليه ظلمت رهسپار ميشد.
اين شهيد ارجمند، زندگي را جز شور و عشق به اسلام و مسلمين نميديد و با وسعت نظر و جاذبهي بسيار بالاي خود، دوستان زيادي در نقاط مختلف داشت. در يكي از عملياتها در جبهه، جانباز گرديد و از ناحيهي چشم و پا محروم شد، ولي همچنان عشق به جبهه و جنگ با دشمن داشت و پس از شنيدن شهادت يكي از بهترين دوستان خود به نام شهيد محمود فلاحتي، سر از پا نميشناخت، تا اينكه روزي با ارتباطي كه با دوستان خود در جبهه داشت، شنيد كه قرار است عملياتي صورت گيرد.به اين ترتيب خود را به منطقه جنگي جزيره مجنون رسانيد و با يكي از گروهان به صورت داوطلب، با مقبوليت بيسيم چي، در اسفندماه ۱۳۶۴ در عملياتي موسوم به «بدر» شركت نمود، و سرانجام دردوازدهم اسفندماه همانسال در اين عمليات، در جزيره مجنون (هورالعظيم) به آرزوي ديرينهاشكه همان شهادت بود رسيد و با اين دنياي فاني وداع كرد.
شهيد ادبي بسان ديگر برادران شهيد خود، راه صلاح و فلاح را پيمود و به ريسمان خداوند چنگ زد. او از جمله كساني بود كه راهيان راه مستقيم بودند. آمرون به معروف و ناهيان از منكر و پرچمدار ايمان، ايثار، شهامت و در نهايت، شهادت بودند. روحش شاد و راهش مستدام باد.
در فرازي از وصيت نامهي اين شهيد، انعكاس عشق و اشتياقش نسبت به اهدافش را اين گونه ميبينيم: «…پدر و مادر عزيزم، آنطوري كه شما اطلاع داشتيد، هدفي جز به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي كه كاري به سوي خداست، نداشته، پس آن چيزي را كه در راه خدا ميدهيد، استقامت داشته باشيد كه شهيدان زندهاند و پيش خداي خود روزي ميخورند».
بسيجي شهيد علي ادبي مهذب
فرزند شادروان اسحاق به سال ۱۳۴۵ در خانوادهاي مذهبي و پرهيزگار ديده به جهان هستي گشود. دوران ابتدايي و راهنمايي را در شهر فومن به پايان رسانيد و بعد از آن، تا سوم نظري در رشتهي علوم انساني ادامهي تحصيل داد.
در دوره نوجواني، بسان ديگر برادران خود با مسائل ديني و مذهبي آشنا شد و پايبند به فرايض ديني و اسلامي گرديد. اين شهيد والامقام با چنين روحيهاي، پس از شروع جنگ تحميلي به نهاد بسيج شهرستان فومن پيوست و همانند ديگر برادران خود، به ويژه محمد ابراهيم و غلامرضا، بعنوان يك بسيجي مبارز، در ستاد اين نهاد به فعاليتهاي انقلابي ـ فرهنگي پرداخت.
اين شهيد جاويدالاثر هيجده سال بيشتر نداشت كه براي مبارزه با دشمن بعثي، رهسپار جبهههاي حق عليه باطل شد و از اين طريق به نداي رهبركبير انقلاب اسلامي، لبيك گفت. در حضور سبز او در جبهه، يك بار زخمي شد و براي بار دوم كه در واقع بعد از به شهادت رسيدن برادرش محمدابراهيم بود، ديگر توان ماندن در اين دنياي فاني را نداشت و بار ديگر، راهي جبهههاي نبرد شد و در منطقهي كردستان به مبارزه خود ادامه داد.
او در كردستان بيسيم چي بود و مدتي را در اين سمت به فعاليت پرداخت. در واپسين روزهاي زمستان سال ۶۴ بود كه براي كسب اطلاعات بيشتر از موقعيت دشمن، با گروهي به سمت نيروهاي عراقي در منطقه سليمانيه رفت كه در طي يك درگيري در دوم اسفندماه همان سال، يكي از دوستانش شهيد و يكي از پاهايش نيز قطع شد. در اين درگيري بود كه از علي خبري نشد و گويا به جمع مفقودالاثرها پيوسته و در حقيقت به شهادت رسيده بود. مدتها از شهادت او گذشت، تا اينكه پس از سالهاي دوري از وطن، جسد مطهرش را شناسايي كرده و بعد از انتقال به زادگاهش، او را در گلزار شهداي فومن به خاك سپردند. روحش شاد و يادش براي هميشه گرامي باد.
در فرازي از وصيتنامهاش آمده است:
«… اوراق زرين كارنامه آزادي و آزادگي، از آن انسانهايي است كه به آرزوي گسترش حق و برقراري حكومت حق زيستهاند و گرانمايه
عمر خويش را بر سر اين راه از كف دادهاند و زندگي جاويد را به پاداش اين گرانمايگي و
آرمان مقدس كسب كردهاند. آنان مشعلهاي فروزانند كه تاريكي زندگي را از پيش راه و
نگاه ما به يك سو ميزنند».
این خبر را به اشتراک بگذارید :