حكـايتـي از رنـج و اميـد در پيشـواز بهــار

هـامـون شـاد/ از سرازيري خشتِ پُرد فومن كه پايين مي رويم، چند قدم آن سو تر در سمت چپ كوچه اي وجود دارد بنام بن بست سي كاس!پير خانه اي در اين كوچه قرار دارد كه متعلق به خانواده اي بنام سرپرست است كه از سر مِهر و مُدارا چند سالي است در اختيار يك خانواده دردمند قرار گرفته كه ماجراهاي آن مي تواند در اين آستانه بهار خيلي از حس هاي خفته زمستاني ما را بيدار كند.پدر و مادري كه هشت شان گروي نه شان است، دو فرزند معلول دارند و يك فرزند خردسال ديگر كه گفته مي شود هم در درس و مشق نخبه هست و هم در ادب و مهرباني!
«سپيده» دختر ۱۸ ساله و «ماهور» پسر ۵ ساله كه هر دو بر اثر يك بيماري متابوليكي ارثي معلوليت شديد دارند،نه توان راه رفتنشان هست و نه مي توانند حرف بزنند و فقط صداهاي نامفهومي است كه پدر و مادر متوجه مي شوند!؛اين برادر و خواهر معصوم حتي نمي توانند خيلي از امورات عادي را خودشان انجام دهند مثل گرفتن يك قاشق و غذا خوردن! و تنها زبانِ قابلِ ترجمه براي هر مهمان تازه اين خانه، صورت پر از معصوميت و اميدواري آنهاست كه حكايتها دارد …
وقتي براي تهيه گزارش به اين خانه ورود كرديم،«بنيامين» ۸ ساله كه تنها فرزند سلامت اين خانواده است به سراغ ماهور رفت و او را به سختي در آغوش خود گرفت چون برخي شواهد قبلي او را ترسانده بود كه شايد ما ماموران آسايشگاهي هستيم كه براي انتقال ماهور مهمان خانه شان شده ايم!؛عشق و وابستگي اين بچه به برادر و خواهر معلولش عجيب بود!
در اين شرايط سختِ معيشت كه خيلي از پدران اين سرزمين به جاي زندگي در حال مبارزه و جنگ براي همين بخور و نميرهاي آن هستند، پدر اين خانواده كه كارگر ساده روزمزد است انگار با دستان خالي در خط مقدم اين جبهه قرار دارد! همان خطي كه هر ثانيه اش از در و ديوار آن هزاران گلوله مي بارد كه وحشتناك ترين آن پيكان هاي زندگي كُش «تنهايي در فقر» است كه بدتر از گلوله هاي سربي،سوغاتي غير از مرگ تدريجي ندارد! او تنها يك ساز و برگ جنگي دارد كه برايش باقي مانده و آن لبخند است! او از كلاهبرداري يك آدم به ظاهر هيئتي در حق خود و فرزندانش مي گويد و مي خندد!،از جواب سر بالا و اهمال كاري يك خانم مسئولِ اهل بهزيستي در گذشته مي گويد كه باعث تعويق مراحل درماني فرزند معلولش و آسيب شديد آن شد و دوباره مي خندد! از بي اعتنايي فاميل دارايش نسبت به خود كه زماني مسئول نگهداريش بود و باز همچنان لبخند بر چهره دارد ! متوجه اين همه تبسم هاي گاه و بيگاه او نمي شويم؟!اما مي دانيم لبخندِ پُر بخشش او چون نيشي، شرمگنانه تا عمق احساس هر شنونده اي را بي حس مي كند.او ماندلا وار مي بخشد اما جد و جهد او براي فراموش كردن نتيجه نمي دهد!
اين پدر تحصيلات را در جستجوي نان نيمه كاره رها كرد؛ وقتي با او همنشين و همصحبت مي شويد بدون بزرگنمايي به شرم هميشگي روي صورتش غبطه مي خوريد؛انگار دارد با نعره اي بلند همه رنجهاي دنيا را براي هماوردي فرياد مي زند كه اگر هزاران بار بيشتر از رنجِ بيمار داري اين فرزندان بر دوشش سنگيني كند هرگز زبان تسليم بلند نمي كند! و در خلوت تن و ذهنِ رنجور خود بر اين زندگي لعنت نمي فرستد!وقتي هنوز در همين مركز شهر فومن در خيابان مولوي، صداي شكستن استخوان هاي خود و خانواده خود را پنهان مي سازد و با دو فرزند معلول خود كه اميدي به سلامت كامل شان ندارد، زندگي را دست به سر مي كند، بايد كه به اراده پدرانه و همتِ فداكارانه مادرانه اين خانواده آفرين گفت و داستانش را براي ديگران بازگو كرد نه اينكه حواله روي يخ نوشت!بايد به اين پدر و مادر درود گفت كه چنين داستان واقعي را براي تماشاي ما رقم زده اند تا بتوانيم موقعيت خود را در مدار هستي نسبت به خود و ديگران پيدا كنيم!
پدر مي گويد : نمي دانم چرا هميشه فكر مي كنم كه خدا مي خواهد ما را مورد امتحان قرار دهد و مطمئن هستم كه مي خواهد در يك نقطه اي،جايي، سر بزنگاهي حال اساسي به ما بدهد!فقط بايد كمي دندان روي جگر بگذاريم و نناليم!از هيچ چيز و هيچ كس!و بايد بپذيريم و همچنان اميدوار باشيم!و به زندگي درود بفرستيم و مادر اين خانواده كه تو گويي فقط نفس مي كشد كه فداكاري را زندگي كند!مادري كه از هيچ چيز و هيچ كسي گله ندارد! و بردباري و همت او نوشتني و گفتني نيست!كه نبايد با چشم سر كه با چشمِ عشق ديد؛همان چشمي كه پروفسور سميعي جراح بزرگ مغز دنيا از تحليلش باز ماند!
حالا اهالي اين خانه قادرند با كمك هواي خوب بهار از چيزهاي كوچك هم خشنود باشند و مردم بارها ثابت كرده اند كه توانايي بخشيدن آن چيزها را دارند كه يگانه راه براي افزودن خوشبختي بر روي زمين،آن است كه تقسيمش كنيم.اگر آنها در اين روزهاي سال نو كمي خوش تر از قبل باشند، عيد براي مردم شهر ما هم قشنگ تر و خوش آب و هواتر مي شود!مطمئن هستيم با كمك مردم خوب شهرمان اين خانواده مي توانند ماهور وار سپيده شادي و بي نيازي را بنوازند.
یک سوال برای مان بسیار جالب بود که اگر مادر خانواده مریض شوند بچه ها را چه کسی مراقبت خواهد نمود ؟ در جواب شنیدیم وقتی مادرشان مریض می شود و سربر بالین می گذارد این دو طفل خود را به مادر می رسانند و سرشان را کنار سر مادر می گذارند و ساکت و ارام کنارش می خوابند و …
اکنون از شما عزیزان خیر و بزرگوار خواسته ای داریم . خانه ای که این خانواده در آن زندگی می کند باید تا آخر تابستان تخلیه نمایند .در این سالها صاحب خانه (سرپرست ) هیچ مبلغی را از ایشان نگرفته اند که این خانواده همیشه دعاگویشان هستند اما بخاطر قدیمی بودن خانه و تخریب ان خود ایشان می گویند که باید برای خود خانه ای داشته باشیم با امکانات جدید . اداره بهزیستی فومن که پدر خانواده معتقد است خیلی به وی کمک نموده است اعلام کرده در صورت داشتن زمین برایش خانه می سازیم و چون بخاطر بچه ها باید همیشه آنها را به دکتر ببرند دست در دست هم دهیم و با خرید یک زمین در اطراف بیمارستان فومن این غم را از خانواده برهانیم و دل آنها را شاد نماییم . سپیده خانم خیلی مهربان است ، ماهور کوچک ما دوست داشتنی است اما بخاطر نبود حمام خوب همیشه سرما می خورد .و پدر و مادر فداکار این دو کودک معصوم ، همه هم و غمشان داشتن سرپناه برای خود هستند . شما می توانید به این خانواده سربزنید و خوبیهایتان را با آنها تقسیم نمایید با فرزندان کوچک خود بدیدارشان روید و برای کمک نقدی جهت خرید زمین با دفتر هفته نامه هماهنگ نمایید
شماره حساب ۵۰۵۷۸۵۱۰۱۲۴۴۰۳۱۶جهت دریافت کمکهای شما . خواهشمند است در صورت کمک حتما به د فتر هفته نامه  ٤دي فومن اطلاع د هید . یا با شماره ۰۹۳۷۱۱۸۶۶۲۶ تماس حاصل نمایید .

این خبر را به اشتراک بگذارید :