مجادله‌ بی‌پایان
نگاهی به مشکلات مربیان ایرانی با همتایان خارجی
صمد محب‌خواه
همیشه در جای درست قرار دارد و همیشه به جلو پیشرفت می‌کند و پیش‌بینی‌هایش در مواقع حساس بازی، بهترین است. این‌ها تعابیری است که اکثر طرفداران کارلوس کی‌روش در مورد سبک مربیگری‌اش دارند، شاید همین موضوع به مذاق مربیان ایرانی خوش نیامده و باعث شده است که بیش‌تر آن‌ها سعی کنند از هر طریقی تفکرات او را در تیم ملی به چالش بکشند. بعد از عدم نتيجه گيري در تورنمنت ها، صفحات روزنامه‌ها و سایت‌ها پر بود از انتقادات مربیان ایرانی نسبت به کارلوس کی‌روش؛ مربیانی که بعضی از آن‌ها حتي قابلیت و توانایی هدایت تیم‌های خودشان را هم نداشته‌اند و ندارند، اما به هر صورت در مورد سیستم و نوع بازی تیم تحت هدایت او باید نظرشان را ابراز مي كردند.
بعد از این‌که کی‌روش هدایت تیم ملی را برعهده گرفت، اختلافات مرسومِ حول محور مربی‌ ایرانی-مربی خارجی بسیار زیادتر شد و یک تقسیم‌بندی «واقعاً رسمی» در فوتبال ایران به وجود آمد که عده‌ای را طرفدار مربی ایرانی و عده‌ای را طرفدار مربی خارجی نشان می‌داد. مربیان خارجی اگر همه فاکتورهای علمی لازم برای نشستن روی نیمکت را داشته باشند باز هم ترجیع‌بند منتقدان این است که آن‌ها شناختی از فرهنگ بازیکنان و کشورمان ندارند. در صورتي كه تغييرات گسترده ي كيروش در جام ملت ها و خصوصا بعد از آن تورنمنت در زمينه ي جوانگرائي، به خوبي بيانگر اين موضوع است كه او تقريبا اشراف كاملي به فوتبال ايران پيدا كرده و پوست اندازي و معرفي يك نسل نو را براي فوتبال ايران ضروري مي داند .شايد در سالهاي آينده همانطور كه اكنون از ايويچ و رايكوف و …به نيكي ياد مي شود ،در مورد تفكرات كيروش در تيم ملي هم چنين تحليل هايي صورت گيرد واز اثرات و تحولات گسترده اي كه او در تيم ملي ايجاد كرده و خصوصا قدم هاي محكمي كه در راه مبارزه با بازيكن سالاري داشته ،تعريف و تمجيد شود و حتي در آن زمان از منتقدانش كه هميشه سنگ جلوي پايش مي گذاشتند و سيستم مورد نظرش در مربيگري را پر از اشكال مي دانستند ،يادي نشود .

image
نقش مربیان خارجی در فوتبال ایران
فرآیند ورود مربیان خارجی به فوتبال ایران چنان ناقص و معیوب است که اگر اسامی مربیان کارنامه‌داری که در سال‌های اخیر به ایران آمده‌اند با مربیان بی‌کیفیت وارداتی مقایسه شود، کفه ترازو به نفع مربیان ضعیف می‌چربد و همین عمق فاجعه و بی‌تدبیری مدیران فوتبال ما را نشان می‌دهد. آن‌ها پول خوب می‌گیرند، اختیار تام می‌خواهند و … اما خروجی‌شان جز شکست و ناکامی نیست. این‌طور نیست که هر مربی‌ای که از کشورهای اروپایی می‌آید، به علم فوتبال روز دنیا مجهز باشد. مربیان خارجی بی‌کیفیت که این سال‌ها به ایران آمده‌اند را مرور کنید: زوبل، اشمیت، مت‌کوویچ، لیت‌بارسکی و … مربیانی که ضربات غیرقابل جبرانی به تیم‌های تحت هدایت‌شان وارد کردند. یونگ به عنوان سرمربی استیل آذین قرارداد بست اما بدون این‌‌که حتي یک دقیقه تیمش را تمرین دهد مبلغ گزافی دریافت کرد و از تیم اخراج شد. بلایی که پی‌یر لیت‌بارسکی بر سر سایپای آماده و قهرمان لیگ آورد هنوز از یادها نرفته؛ او تاکنون در هیچ تیمی که عنان کارش را به دست گرفته موفق نبوده است. اما، در سوی دیگر، استثنائاتی هم وجود دارد؛برانكو ايوانكوويچ با خاطره اي بد و يك جام جهاني پر حاشيه با تيم ملي، از فوتبال ايران خداحافظي كرد .او در آن زمان از آنچنان محبوبيتي در نزد هواداران برخوردار نبود . بعد از نتايج ضعيف درخشان درپرسپوليس ،مديران باشگاه تصميم گرفتند برانكو را جانشين او كنند.او طراوت و شادابي را به تيم باز گرداند و پرسپوليس را به تيمي مبدل كرد كه اشتياق جنگيدن داشت و با اينكه از جام باشگاههاي آسيا حذف شد، اما مديران به او اعتماد كردند و او دوباره در شروع ليگ سكان هدايت تيم پرسپوليس را بر عهده گرفت.پرسپوليس در ليگ شروع ضعيفي داشت و كم كم داشت به همان تيمي تبديل مي شد كه به شكست عادت داشت .اما برانكو با فوتبالي ساده و پاك و ميدان دادن به جواناني همچون احمدزاده و نوراللهي ومسلمان و ..تيمي ساخت كه هفته به هفته بهتر مي شد و در كارهاي تركيبي و تيمي سرآمد همه ي تيم هاي ليگ بود .او پرسپوليس را در قامت يك مدعي ظاهر كرد و همه ي پيش بيني هاي منتقدانش در اول فصل را نقش بر آب كرد . حالا او از محبوب ترين مربيان خارجي در فوتبال ايران است كه حتي در برهه اي از زمان (بعد از برد در دربي ) محبوبيتش از كيروش هم بيشتر شد . پس شاید بحث درست این باشد که بگوییم ملاک یک مربی خوب بودن چیست، حال چه مربی خارجی باشد، چه ایرانی؟ … میزان اطلاع از علم روز فوتبال دنیا، ملاکی است که یک مربی بزرگ باید داشته باشد. فوتبال ایران به مربیان خارجی خوبی که در آن فعالیت داشته‌اند مدیون است: رایکوف، راجرز، اوفارل، ایویچ، استانکو، دنیزلی، و… این‌ها توانسته‌اند اثرات قابل‌توجهی در فوتبال ما به جای بگذارند. جای تأمل است که در این سال‌ها حتي از مربیانی که تمرین‌دهنده‌ی خوبی بوده‌اند و به عنوان دستیار خارجی در کنار مربیان ایرانی قرار گرفته‌اند نیز استفاده درستی نشده است. شاید چون مربیان ایرانی آن‌‌ها را آلترناتیوهای خود برای جانشینی می‌دانند و از مشورت آنان استفاده نمی‌کنند. این در حالی است که، برای مثال، هیچ‌کدام از موفقیت‌های دهه هفتاد استقلال، به گفته منصور پورحیدری، بدون تأثیر دستيار مجاری او، بونژاک، که سیستم نوین آن روزهای فوتبال جهان (۲-۵-۳) را به فوتبال ایران وارد کرد، ممکن نبود.
شاید یکی از حسرت‌های بزرگ جامعه فوتبال ایران محروم‌شدن تومسیلاو ایویچ باشد از نشستن روی نیمکت تیم ملی، که به خاطر اخراج بعد از آن بازی دوستانه معروف مقابل رُم اتفاق افتاد. ایویچ یکی از بزرگ‌ترین و بهترین مربیانی بود که بعد از انقلاب به ایران آمد. او که جانشین والدیر ویرا (یکی دیگر از خارجی‌های حاضر در فوتبال ایران) شده بود، عمده تلاشش را برای سر و سامان دادن به سیستم دفاعی تیم ملی صرف کرد. او توانست از مهره‌هایی چون نادر محمدخانی و جواد زرینچه بازیکنانی کارآمد در سیستم مورد نظر خود بسازد؛ بازیکنانی که سال‌ها از تیم ملی دور مانده بودند. اما با گذشت زمان، انتقادات بیجا و فشار زیادی از داخل بر او و تیمش وارد آمد. او مربی توصیه‌پذیری نبود و همین برای خیلی‌ها گران تمام شده بود. یک باخت مشکوک به رُم همه چیز را به هم ریخت؛ ایویچ از کار برکنار شد. در جام جهانی، اما، تیم ملی با تغییراتی که ـ به اذعان همه بازیکنان آن دوره ـ منشاء آن، تفکرات تومسیلاو ایویچ بود نتایج بسیار خوبی گرفت و توانست چهره‌هاي زيادي را به فوتبال دنیا معرفی کند. جالب این‌که همان‌هایی که زمانی به ایویچ فقید می‌تاختند که چرا بازیکنان را برای آماده‌سازی در سالن تمرین می‌دهد اکنون از ستایش‌کنندگان او هستند.
یکی از مهم‌ترین منابع نارضایتی در ایجاد جبهه علیه مربیان خارجی، شاید نابرابری در حمایتی است که مربیان خارجی در ایران از آن بهره می‌برند. در بازی‌های مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲، تیم ملی آلمان با هدایت رودی فولر در خاک خودش با نتیجه ۵ بر ۱ در برابر رقیب دیرینه و سنتی‌اش، انگستان، تسلیم شد. شاید اکثر طرفداران فوتبال فکر می‌کردند که همان شب عذر رودی فولر خواسته می‌شود، اما کل جامعه فوتبالی آلمان اعم از رسانه‌ها، مدیران، و پیش‌کسوتان، تیم ملی و فولر را به سنت دیرینه‌ی آلمان‌ها مورد حمایت کامل خود قرار دادند. نتیجه آن‌که، فولر با تیم آلمان نایب قهرمانی جام‌جهانی ۲۰۰۲ شد، اما انگلستان حتي نتوانست جزء چهار تیم برتر بازی‌ها باشد. همه این‌ها در حالی بود که فوتبال آلمان دو دوره‌ متوالیِ جام‌های جهانی را با شکست سپری کرده بود. شاید اگر این اتفاق برای یک مربی ایرانی و در کشور ما رخ می‌داد، بعد از آن بازی حکم اخراج او صادر می‌شد؛ در بازی‌های مقدماتی ۲۰۱۰ که علی دایی سکان هدایت تیم ملی را برعهده داشت در حالی که تا بازی عربستان در تهران تیمی بدون شکست را پیش آورده بود و بهترین نتایج را گرفته بود، پس از باخت مقابل عرب‌ها در آزادی بلافاصله از تیم ملی کنار گذاشته شد، و بعد از بازی هم هیچ حمایتی از هیچ مرجعی از او صورت نگرفت.
وقتی در فوتبال ایران کنار گذاشتن یک مربی (حتي با کارنامه خوب) مسأله‌ جدیدی نیست و همواره پس از چند شکست و ناکامی به وجود آمده در تیم‌ها، مربیان جای خود را به دیگری می‌دهند، نباید انتظار داشت تعاملی بین مربیان ایرانی و خارجی ایجاد شود، چرا که آن‌ها، خاصه مربیان بومی، همواره خود را در دو قطب مخالف یکدیگر می‌بینند. مربیان ایرانی معتقدند حمایتی که از مربی خارجی در موقع بحران می‌شود هرگز درباره آن‌ها صورت نگرفته و نخواهد گرفت. امیر قلعه‌نویی هنوز هم در مصاحبه‌هایش در مورد تیم ملی، از عدم حمایت و انتقادات کشنده آن روزها گلایه دارد. شاید بتوان این‌طور گفت که مسئولان فدراسیون فوتبال در حمایت از مربی ایرانی تمام تلاش خود را صرف نمی‌کنند و حتي بعضی‌ها برای بقاء موقعیت خود به سادگی مربی ایرانی را فدا هم می‌کنند.
مشکل مربیان سنتی ایرانی با ایده‌های جدید فوتبال دنیا
مدتی است که بحث از «فوتبال فردا» به طور وسیعی مورد توجه مربیان (مثلاً) علم‌گرای ایرانی قرار گرفته است. باید دقت کرد که این بحث و گفتگو همواره بدون توجه به شرایط و امکانات فوتبال ایران مطرح شده است و به دلیل جذابیتش، بسیاری را درگیر خود ساخته است. با شروع لیگ‌ها و تورنمنت‌های بزرگ جهانی و اروپایی این بحث در کارشناسی‌ها هر بار زنده می‌شود، اما در طی تمامی این سال‌ها با شروع لیگ برتر فوتبال ایران بحث از فوتبال فردا اتفاقاً از سوی کسانی که داعیه‌اش را دارند به فراموشی سپرده می‌شود. بدین‌اعتبار، چند سوال مطرح است: چه جامعه فوتبالی باید به طرح «فوتبال فردا» اقدام کند؟ و اساساً چرا فوتبال نوین، فوتبال فردا، باید برای ما دارای اهمیت باشد؟
… تحول، هدفی‌ست که اعضاء یک مجموعه به سختی می‌توانند منکر آن باشند. ورود علم و دانش جدید در یک مجموعه باعث پیشرفت کاریِ آن مجموعه می‌شود و اگر فوتبال ما می‌خواهد با فوتبال روز دنیا آشنا شود، باید با این قضیه کنار بیاید که لازم است مربیان خارجی با فرهنگ‌های متفاوت به فوتبال ما وارد شوند تا در نتیجه این فرآیند، زمینه‌های تحول در فوتبال ملی و باشگاهی ما حاصل شود. ما اتفاقاً باید امیدوار باشیم که زمانی بیاید که مربیان طراز اول خارجی یکی پس از دیگری وارد ایران شوند، نه به این دلیل که به آن‌ها نیازمندیم (که هستیم)، بلکه به این دلیل که اگر روزی روزگاری خواستیم دیدگاه‌های آن‌ها را در مورد فوتبال نوین نقد کنیم بدانیم قرار است چه چیزی را نقد کنیم و بدانیم چه ایده‌ها و چه تفکراتی در سر دارند.
مسأله مربیان سنتی گرچه هنوز گاهی اوقات مورد بحث قرار می‌گیرد، اما همواره به شکل بدی مطرح می‌شود. در واقع اگر از کسی پرسیده شود که فوتبال سنتی و تجربی چیست این تصور پیش می‌آید که همه تیم‌های ایرانی تحت نظر مربیِ داخلیِ سنتی، به یک شیوه بازی می‌کنند ـ آن هم بر اساس قواعد و روش‌های یکسان. این اظهارنظرها از بدو امر، کیفیت‌های اصلی برخی از مربیان تجربی را نادیده می‌گیرند به طوری که کاملاً روشن نمی‌کنند که از دید آنان مربیان سنتی چه ویژگی‌های دارند. در این جور موارد، برای ارائه یک مصداق که بتواند یکسونگری‌ها را به چالش بکشد، معمولاً می‌توان از علی پروین و موفقیت‌‌هایش یاد کرد، که اشاره درست و به‌جایی هم هست، و البته فراموش نباید کرد که کسان دیگری نیز بوده‌اند كه ضمن اتکاء به منشِ تجربی و سنتی، نیم‌نگاهی به علم روز فوتبال دنیا داشته‌اند؛ از جمله مرحوم پرویز دهداری و تیم ملی تحت هدایت او را می‌توان نام برد.
همیشه قصد از پیشرفت، رفتن از جایگاه کنونی به مکانی برتر است، اما با چه ادله‌ای می‌توان جایگاه ترسیم‌شده برای آتیه فوتبال ایران را مطلوب‌تر دانست و بر آن پای فشرد، درست در حالی که اراده‌ای برای کسب علم و دانش‌افزایی در فوتبال ما وجود ندارد؟ اگر بعضی از مدیران فوتبال ایران تحول‌خواهی را در وجود مربیان بومی و برخی دیگر در حضور مربیان خارجی ترسیم کنند تمامی کنش‌ها خنثی می‌شود و می‌توان تکاپو‌های این میدان را بیهوده دانست، که نتیجه‌ای هم جز رکود و انفعال ندارد. بحث بر سرِ رفتن امثال کارلوس کی‌روش یا ماندن آن‌ها نیست، بحث بر سر نبودِ بستر و خواست لازم برای پیشرفت علمی مربیان وطنی است. می‌توان تحول‌خواهی را نه در اهدافی متضاد، بلکه در مقاصدی مشترک،بين مربيان ايراني و خارجي به نمایش گذاشت.
حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا سیاست‌های فدراسیون فوتبال حداکثرِ آن تلاش‌هایی هست که بتوان با توجه به مختصات مربیان ایرانی به سطح فوتبال روز دنیا رسید؟ آن‌چه در این میان در گرداب سؤالی پاسخ‌داده‌نشده باقی می‌ماند چراییِ ایستادگیِ عمده مربیان سنتی (حتا مربیان داخلی واقعا علم‌گرا) در برابر نگاه تحول‌خواهانه مربیان خارجی است. البته گاهی این نگاه از سویی به سوی دیگر می‌رود و مربیان خارجی‌ای که وارد ایران می‌شوند همیشه از موضعی بالاتر به مربیان وطنی نگاه می‌کنند و هیچ‌گاه عزم آن نداشته‌اند که از حضور آن‌ها بهره‌ای ببرند. اختلافات کی‌روش و دنیزلی با دستیاران ایرانی‌شان را به یاد بیاورید تا به صحت این ادعا پی ببرید. باید اذعان کرد که انبوه مربیان وطنی قدیمی، که چشم به تجربه‌شان دارند، در این پَس‌روی دخیل بوده‌اند و در فرآیند این پَس‌روی، خروجی مشترکشان را به فروکاستن علم فوتبال به نازل‌ترین سطح ممکن در تیم‌هایشان سوق داده‌اند. این مربیان با معیارهای حداقلی که داشته‌اند نه تنها خود را به پایین‌ترین سطح از درجه علمی تقلیل داده‌اند، بلکه در این بین بسیاری از مربیان جوان دیگر را نیز فدا کرده‌اند. انگار برای مربیان قدیمی ما، هر تغییری در جهت رسیدن به این ایده‌های جدید و مدرن‌تر، گامی‌ست به سوی چیزی ناشناخته.
فوتبال امروز دنیا تلفیقی‌ست از علم و تجربه؛ هم تجربه می‌تواند کاملاً در معرکه این ورزش سربلند بیرون بیاید، هم علم می‌تواند راهی باشد برای تحقق آزادانه روش‌های جدید و نوگرایی در شیوه مربیگری. آیا مربیان قدیمی ما تجربه لازم (همان چیزی که همیشه به آن تکیه می‌کنند) را در مربیگری دارند؟ گویی آن‌ها در اسارت نفرت نسبت به مربیان خارجی و در اسارت احساساتِ ضد آن‌ها ـ و نه در مخالفت با توانایی‌های واقعی آنان ـ گرفتار هستند. آن‌چنان که به جای واقع‌گرایی، خود را مدام در حال تلافی‌کردن‌های احساسی می‌بینند، چیزی که به‌طور کلی در فوتبال مدرن دنیا منسوخ و به دور از منطق و واقع‌گرایی است.
در یک بیان کلی و آشکار، می‌توان ادعا کرد که آینده‌نگری در هر حالت مرتبط با ایده‌ی پیشرفت و ترقی است. اگر ساختار فوتبالی یک کشور ساختاری منظم و باثبات باشد و بر اساس سیاست ترقی‌محور و پیشرفت‌‌مدار طراحی شود می‌توان به آینده آن امیدوار بود. وقتی ما برنامه‌ای بلندمدت برای پیشرفت در فوتبال نداریم، مجادله مربی ایرانی و مربی خارجی بحثی دنباله‌دار است که تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد.منبع : ماهنامه دنیای فوتبال

این خبر را به اشتراک بگذارید :