به مناسبت چهارمین سال بنیان شعر پریسكه

تاثیرگذاری معنایی در پریسکه

به قلم: دكترسیده فهیمه میرقیوم نیا

اثر خلاق شاعر، همواره متکّی بر شدّت تجربه ی زیسته اوست. همانطور که بدن ما نیاز به تنفس دارد، روح ما نیاز به تکمیل و گسترش موجودیّت خود در واکنش های زندگی عاطفی دارد. احساس ما از زندگی، مایل است که در زیر و بم صدا، واژه و صورت خیالی، طنین انداز شود.

همه ی هنرها تجربه های ما را تقویت می کنند. اما اهمیّت شعر در این مورد به حدّی بیشتراست که به ما امکان می دهد تا فرآیندهای طبیعی تفکّر که بخشی از خود زندگی است را در خود استمرار دهیم. شعر، زندگی را بطور غیر علمی تقویت می کند و قلمرو شعر کوتاه این است که قلمرو تجربه ی زیسته ما را گسترش دهد. از سویی می دانیم که در شعر سنّتی دو معنای درونی و بیرونی بودن باهم تداخل پیدا می کنند و تجربه ی درونی یا شخصی که از طریق شعر شکل پیدا می کند با صورت بیرونی و تغزّلی و آهنگین شعر می آمیزد تا ساختارهای نوعی تجربه ی زیسته را بگشاید. در پریسکه این صورت تغزّلی بیرونی یعنی آهنگ، تحرّک و افت و خیز برداشته شده است و شکل تصفیه شده ای دارد که ابتکارات زبانی خاص خود را متولّد کرده است. از قبیل صرفه جویی پیچیده در استفاده از واژه های خاص، کاربرد سنجیده ی هجاهای تأکید شده و تأکید نشده طبق ارزش زبانی آنها، استفاده از جهان بینی و معیارهای فکری متفاوت و غیره.

پریسکه وضعیت شاعر نسبت به زندگی و شیوه های پرداختن شاعر به زبان حال را در زبانی مختصر و کوتاه بیان می کند. در شیوه ای که شاعر نباید کلّاً تسلیم شعر خود گردد و تعبیر جامعی از احساسات بی واسطه اش را بیان کند. بلکه باید از تشریح هیجانات درونی خود، چشم پوشی کرده و به بیان توصیف احساس لحظه نخستین جرقه ی آغازین آن شور و هیجان و تجربه، اکتفا نماید. فقط جرقه ای آتش می انگیزد که قوی، دقیق و پر انرژی باشد. محتوای معنایی پریسکه می بایست جرقه ای باشد که بر دل مخاطب فرود آید و آتش معنا و تجربه را در او شعله ور کند. و در این فرایند، گشودگی احساس، از گوینده به خواننده منتقل گردد. این تأثیر گذاری هاست که ساختار شعر پریسکه را شکل داده و آن را در دلها جایگیر می سازد.

از نظر منتقدان کلاسیک ادبی، وقتیکه وزن و قافیه، به طور منظّم در شعر به کار رفته باشند، تعبیر منظم یک احساس را در شعر بیان می کنند و غیاب این دو، احساس محرومیّت را در شعر به وجود می آورد. یعنی احساس فقدان لذّت را. که این احساس لذّت می تواند در محتوایی مؤثّر، خنثی گردد و یا حتی متوقّف شود. پس محتوای مؤثر پریسکه، باید به صورتی مناسب، منبع احساس تازه ای باشد که شدّت لذّت را چنان در مخاطب تقویت نماید که فقدان وزن و قافیه، تأثیری بر او القا نکند. احساس همراهی و لذّت بردن از پریسکه، زمانی در مخاطب تقویت می شود که شاعر با همان چند کلمه اندک، در واقع تمام آن چیزی را مجسّم کند که مخاطب عیناً همان موضوع، یا اموری مشابه به آن را تجربه کرده ولی ناگهان شاعر آن را با مفهومی دیگر و در فرمی جدید که برای مخاطب تجربه نشده، در می آمیزد. این همان چیزی است که به آن پایان غیر منتظره و غافلگیر کننده یا شوک آور می گوییم. چیزی که پتک آخر را بر اندیشه و احساس مخاطب می کوبد و او را وادار به تفکّری عمیق و هیجانی تأثیر گذار می نماید.

این تأثیر گذاری بر مخاطب، هدف غایی پریسکه را شامل می شود. آنچه در پریسکه حایز اهمیت و چشمگیر است، همین تأثیر گذاری کوبنده است. یعنی باید به نوعی سعدی گونه، پریسکه را به اعجازی سهل و ممتنع تبدیل نمود. پریسکه ای که با کمترین واژگان، بیشترین بار معنایی را با خود حمل کند. پس جدا از مسأله صبر و حوصله مخاطب برای خواندن شعرهای طولانی، دلیل عمده و ریشه ای کوتاهی پریسکه تأثیر ژرف و ایجاد تجربه ای نو و بدیع برای مخاطب است.

خالی از لطف نیست در این راستا مطلبی از دکتر عبدالحسین زرّین کوب از کتاب دو قرن سکوت نقل کنم. دکتر زرّین کوب در این کتاب چنین سؤالی مطرح می کند که : «ایرانیان پیش از اسلام که قومی بهره مند از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدر کفایت بود چه شد که وقتی با اعراب مسلمان روبه رو گشتند، خاموش شدند ؟» . خود ایشان پاسخ سؤال را چنین بیان می کنند که : « زبان تازی، پیش از آن، زبان مردمی نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت. معهذا وقتی بانگ اذان در فضای ملک ایران پیچید، زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرایید. آنچه در این حادثه زبان ایرانیان را بند آورد، سادگی و عظمت پیام تازه بود ». با توجه به این مطلب ، پریسکه باید پیامی چنان بدیع را در گوش جان مخاطب، طنین انداز نماید که مخاطب آن را با طیب خاطر خویش بپذیرد و از خواندن آن شور و شوقی بی حد در خود بیابد. این همان چیزی است که پریسکه نوجوان را مقبول و همه پذیر می گرداند. بوی خوشی که استشمام می کنیم یا برگ لرزانی که با باد پاییزی آرام آرام به طرف زمین در اهتزاز است اگر به صورت تجربه شخصی بیان گردد حاوی کمترین میزان تحریک و بیداری حس زیبایی دوستی است. اما بیان همه افکاری که از این طریق تحریک شده اند احساساتی را زنده می کند تا باهم متحّد شوند و ترکیبی از زیبایی قوی و مؤثّر را تشکیل دهند. رقص برگ لرزان به سمت زمین، تجربه ای همگانی است. شاعر پریسکه سرا این تجربه همگانی و تکراری را به مدد آمیختن امری غیر مربوط که ناگهان و در لحظه به ذهنش هجوم آورده، تیشه ی نهایی را بر تنه ی احساس مخاطب می کوبد و با آوردن حسن تعلیلی شاعرانه از یک واقعیت به یک غیرواقعیّت گریز می زند. برای نمونه افتادن برگ درخت را با دلایلی چون : « بوسه زدن بر پیشانی پیر زمین » و نیفتادن درخت پس از ریختن آخرین برگها را با دلایلی مانند :« زمین برای درخت جاذبه ای نداشت » می آمیزد و از یک امر انتزاعی و روزمره مفهومی عظیم تر را که هدف غایی اوست، به مخاطب تلقین می کند.

در پایان تأکید می کنم که نشانه شاخص نبوغ شعری این است که پریسکه سرا نه فقط باید به طرزی قانع کننده، تجربه را باز تولید کند، بلکه باید توسّط نوعی نیروی روحی سازنده، شکل های تجربه نشده ی زندگی روزمره را با ادغام این دو، برای دل مخاطب فهمیدنی تر و معنادارتر سازد.

منابع :انسان در شعر معاصر ،محمد مختاری، توس.

دو قرن سکوت ،عبدالحسین زرین کوب،سخن:۱۳۸۴

این خبر را به اشتراک بگذارید :