دیداربامعلم اول ابتدائی بعد از ۲۲ سال

image

الهام حیدری/به گزارش صبح فومن ۲۲ سال پیش آن زمان که معلم بامهروعطوفت خویش مدرسه رابرای ما کلاس اولی ها چون گلستان آراست ، شاید باور نمی کردیم خاطرات شیرینش آنقدر در ذهنمان ماندگار شود که بعد از ۲۲ سال در پی یافتن معلم کلاس اول خود در خیابان های شهرپرسان پرسان به دنبال این فرشته ی مهربانی باشیم. تقریبا از اوایل دهه هفتاد که دوران ابتدائی تمام شده بود ، دیگر موفق به دیدارمعلم کلاس اول نشده بودم. شاید اصلا تصور نمیکردم که بوسیدن چهره مهربان و لمس دستان پر مهرش روزی برایم آنقدر دلچسب باشد که بخواهم درهیاهوی زندگی مدرن امروز به دنبال او بگردم تادر یکی از همین مدارس ابتدائی شهرستان فومن خاطرات شیرین با او دوباره مرورکنم.
درخیالم هم نمی گنجید که این افتخار بزرگ روزی شامل حال من خواهد شد تا اینکه در سن ۲۹ سالگی افتخار شرفیابی به حضور و دیدار دوباره این بزرگوار که فقط سه ماه مانده تاپایان تدریسش مانده بود، نصیبم شد.
هنوز درذهنم محبت ها وهدیه های خانم زهرابصیری ، معلم کلاس اول ابتدائیم را خوب به یاد دارم. آن زمان که در مدرسه شهید احمد آزاد روستای راسته کنارازتوابع شهرستان فومن شمع وجود خویش را برای تعلیم و آگاهی دادن نثاردانش آموزان می کرد. هر چند امروز از آن مدرسه چیزی جز یک ساختمان مخروبه باقی نمانده اما خاطراتش حتی درذهن آموزگار آن مدرسه به خوبی حفظ شده است.

image
زهرابصیری ، آموزگاردهه هفتاد مدرسه شهید احمد آزاد روستای راسته کناردراولین دیدار خود سراغ بقیه ی دانش آموزان راگرفت وجویای احوال آنها شد.اواز کودکی پرسید که حروف راوارونه می نوشت و…
اودرحال صحبت از خصوصیات دانش آمزان بود ومن در حال پاک کردن قطره اشکی که از خوشحالی زیاد میهمان چشمانم شده بود، بودم. درهمین حال خانم ابراهیمی فر مدیر مدرسه شهید پورنصیری روستای خشکنودهان به جمع ما اضافه شد وگفت: خانم بصیری یکی ازدبیران خوب وبااخلاق مدرسه ماست که امروز دراولین روز از بازگشایی مدرسه با هدایایی برای دانش آموزان سال تحصیلی را آغازنمود ومابسیار مفتخریم که این مدرسه از چنین عزیزانی بهره مند است .
دیدار وگفتگوی ما درفاصله زنگ تفریح ودرحیاط مدرسه بود پیشنهاد دادم برای یادآوری خاطرات دبستان ساعتی راهم در کلاس درس به شاگردی بنشینم. که مخالفت حراست آموزش وپرورش شهرستان باعث دلسردی ام شد . وهمانجا فرصت به وجود آمده راغنیمت شمرده وبا خانم بصیری به گفت وگو ادامه دادم . آموزگار دبستان من ازدانش آموزی سخن به میان آورد وگفت: درسالهای قبل دانش آموززرنگی دریکی ازروستاهای شهرستان داشتم که دریکی ازدرسهایش ازنمره ی پائینی برخوردارشد که وی به محض شنیدن نمره اش کتاب رابه سویم پرت نمود ازحرکت این دانش آموز بسیارشوکه شدم وبا خودم عهد بستم که آینده این دانش آموزرابررسی کنم . بعدها باپیگیریهایی که داشتم اورافردی با تحصیلات کارشناسی ارشد یافتم که به مدد تحصیلات وشغل خوبش از موقعیت اجتماعی خوبی نیزخوردار شده بود . اوبادیدن من شروع به عذرخواهی از کارناصوابش نمود . اما نمی دانست که ما معلمان درذهنمان هیچ وقت از کسی کینه ترسیم نمی کنیم و برخی کارها که درعرف جایگاه خوبی ندارند را به حافظه خود نمی سپاریم .
سخن بصیری که به اینجا کشید تمام خاطرات دبستان تا دانشگاه به مانند یک فیلم ازجلوی چشمان رژه رفت . به یاد آوردم که دردنیای امروز چقدرسرمان را شلوغ کرده ایم به بهانه ی گرفتاری ومشغله تجربه ی دلچسب دیدار با معلمان دوران تحصیل رابر خود محروم کرده ایم. به یاد آوردم که کم سپاسگزاری کرده ایم. همان تشکرهایی که نماد فرهنگ ایرانی اسلامی ماست را چقدر کم داشته ایم. در این اثنا یاد شعر مرحوم ایرج میرزا در مقام معلم افتادم که میگفت؛
هر چه می دانست آموخت مرا غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد

image

این خبر را به اشتراک بگذارید :